الهی من تو را یاری نکردم
به غیر از معصیت کاری نکردم
جوانی ام را امانت داده بودی
امانت را نگه داری نکردم
ذلیلم, مسکینم, خوار و پستم
کنار سفره ی خوبان نشستم
به جای شکر تو دیدی چه کردم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
گذشتم من ز مرز بی حیایی
نبردی آبرویم را خدایی ...
میان معصیت بودم شنیدم
صدایم میکنی بنده کجایی...
نظرات شما عزیزان:
fahim 

ساعت21:47---18 آبان 1394
وبت واقعا خوبه
منو که واقعا تو فکر برد...
موفق باشی.gif)
پاسخ:ممنونم...تشکر...ان شاالله بتونم کاری کرده باشم...
منو که واقعا تو فکر برد...
موفق باشی
.gif)
پاسخ:ممنونم...تشکر...ان شاالله بتونم کاری کرده باشم...
الهی !
نه من آنم
که ز فيض نگهت چشم بپوشم،
نه تو آنی
که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد،
نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم، چو گدا بر سر راهی.
کس به غير از تو نخواهم،
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در، که جز اين خانه مرا نيست پناهی
نه من آنم
که ز فيض نگهت چشم بپوشم،
نه تو آنی
که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد،
نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم، چو گدا بر سر راهی.
کس به غير از تو نخواهم،
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در، که جز اين خانه مرا نيست پناهی
.: Weblog Themes By Pichak :.